مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کـم نکـن سایۀ لطفت ز سـرم آقـا جان گرچه من جنس خرابم بخـرم آقا جان آنـقَـدر فکر و خـیـالـم شده دنـیا دیگر از غـم و غـصۀ تو بیخـبـرم آقـا جان یک قدم محض رضای تو نشد بردارم اصـلا انگـار فـقـط دردسـرم آقـا جان در بـساط غـمـتان مـدعیام اما حـیف غافـل از ناله و اشک سحـرم آقا جان پر و بالم شده زخـمی به زمین افتادم کمکی کن که به سویت بپـرم آقا جان غیر این خانه پـناه دگـری نیست مرا بـاز کن دربه رویم پشت درم آقا جان تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهـیام کـن دم ایـوان حـرم آقـا جان بعد مشهد سفـر کـربوبـلا میچـسبـد یک شب جـمعـه بـیا و بـبـرم آقا جان در شب اول قـبـرم به شـما محـتـاجـم گر نـیایـی بـخـدا در خـطـرم آقـا جان |